آموزش نكات مهم وكليدی ترجمه عربی

آموزش نكات مهم وكليدی ترجمه عربی

« ويژه داوطلبان كنكور»

تعريف ترجمه: بايد دانست كه ترجمه تنها بر گردادن الفاظ يا احيانا نقش هاي دستوري از زباني به زبان ديگر نيست هدف اساسي در هر ترجمه رساندن پيام و محتوي يا منظور متن مبدا است. براي ترجمه تعاريف بسياري مطرح شده است كه هر كدام در جاي خود درست ومفيد مي باشد واز ميان تعاريفي كه زبان شناسان براي ترجمه ارائه كرده اند به نمونه ذيل اشاره مي شود : (ترجمه عبارت است از بر گرداند ن مفاهيم چه نوشته وچه گفته از يك زبان كه زبان مبدا ناميده مي شود به زبان ديگر كه زبان مقصد خوانده مي شود به طوري كه متن ترجمه شده همان تاثيري را كه در زبان مبدا دارد در زبان مقصد نيز داشته باشد).

1- ترجمه ی ارتباطی(communicative) که همان ترجمه ی آزاد یا روان است. ترجمه ارتباطی راحت تر خوانده ميشود و بايد با متن اصلی وزبان مبدأ همخوانی وتناسب داشته باشد.

2- ترجمه ی معنایی ( (semantic که همان ترجمه ی تحت اللفظی یا (word for word) است. درترجمه ی تحت الفظی کلمه به کلمه و خط به خط از زبانی به زبان دیگر برگردانده میشود. در ترجمه تحت اللفظي، مترجم معنی متن را به بیان دیگر باز میگوید اما تغییری در آن ایجاد نمیکند. ترجمه های تحت اللفظی به ندرت روان و خوشایند هستند.

 مواردی كه مترجم بايد آنها را بداند ورعايت كند:

1- آشنائي با موضوع مورد ترجمه.

2- رعايت امانت وپرهيز از هرگونه دخل وتصرف .

3 – استفاده از واژگان مانوس در ترجمه .

4- استفاده از فرهنگ لغت های مناسب.

5 – آشنائي با اصطلاحات واسلوب هاي كاربردي زبان مبدا ( عربی) و زبان مقصد (فارسی) .

6- متن خوانی وحفظ لغات مشكل و جديد .

نكاتی كه در ترجمه بايد مورد توجه قرارگيرد:

1- تشخيص فعل / صيغه/ وزمان آن.

2- توجه به ضماير وترجمه آنها.

3- تشخيص فاعل ومفعول.

4- توجه به معلوم ومجهول بودن افعال.

5- دقت در تشخيص مثبت ومنفی بودن جمله.

6- تشخيص فعل لازم از متعدی ( ناگذر ازگذر).

7- توجه به تركيبهای وصفی واضافی مخصوصاً زمانی كه اسمی هم صفت دارد وهم مضاف اليه.

نكته مهم:

مترجم بايد بداند كه بيشترترجمه ها مبتنی برقواعد ميباشند لذا لازم است مواردی كه درذيل آمده است با دقت تمام به خاطر بسپارد

ترجمه حروف:

حرف « قَدْ »:

« قَدْ + فعل مضارع به معنای شايد / گاهی مانند: قَدْ يذهبُ ( گاهی ميرود) قَدْ تَقُولُ ( گاهی ميگويی ) . « قَدْ + فعل ماضی برای تاكيد است كه معمولاً معنی را به ماضی نقلی تبديل ميكند مانند: قَدْ كتَبَ ( نوشته‌است) قَدْ قالَ ( گفته است) قَدْ قُلْتُم ( گفته‌ايد)

حرف « لَنْ» :

حرف « لَنْ » جز حروف ناصبه است ومعنی فعل را به آينده منفی تبديل ميكند مانند: لَنْ يَذهبَ ( نخواهد رفت) لَنْ أَقُولَ ( نخواهم گفت) لَنْ تضربُوا ( نخواهيد زد) بعضی مواقع درترجمه آن از كلمه « هرگز» استفاده ميشود مانند: لَنْ تَذهَبَ ( هرگزنخواهی رفت) .

حرف « لام امرغايب « لـِ »:

درترجمه آن ازكلمه « بايد »استفاده ميشود مانند: « لِنَعْلَمْ » ( بايد بدانيم ) « لِيَقُلْ »( بايد بگويد) « لِيَضربوا » ( بايد بزنند) « لِأَكْتُبْ » ( بايد بنويسم ).

« لِيَعبُدُوا رَبَّ هذا البيتِ »( بايد صاحب اين خانه را عبادت كنند).

حرف « لَمْ »:

« لَمْ » برسر مضارع می آيد وآن را مجزوم ميكند كه به آن فعل جحد ميگويند ومعنا را به ماضی منفی تبديل ميكند مانند: لَمْ يَذهبْ ( نرفت) دقيقاً ازلحاظ معنا مانند « ماذَهبَ » است . « ما ذَهَبَ نرفت = لَمْ يذهبْ نرفت » لَمْ تَقُلْ نگفتی = ما قُلْتَ نگفتی » . « لَمْ يكتُبُوا ننوشتند » « ما كَتَبوا ننوشتند » .

 حرف « لَمّا »:

هرگاه قبل ازفعل ماضی بيايد اسم است به معنای هنگامی كه / زمانی كه مانند: لَمّا ذَهبَ ( هنگامی كه رفت) لَمّا قالَ ( هنگامی كه گفت ) لَمّا ضربتُم ( هنگامی كه زديد) . لَمّا هرگاه قبل

ازفعل مضارع بيايد حرف جزم است ومعنی مضارع را به نقلی منفی تبديل می كند مانند: لَمّا يذهبْ ( هنوز نرفته است) لَمّا تقُلْ ( هنوز نگفته‌ای ) لَمّا تضربوا (هنوز نزده ايد).

حرف« ل»:

لـ + ضمير يا اسم به معنی دارد است مانند: لَكَ كتابٌ ( كتابی داری) لِمحمدٍ قلمٌ ( محمد قلمی دارد) لي صديقٌ ( دوستی دارم) لكم آمالٌ = آرزوهايي داريد.

كان + ل+ ضمير يا اسم به معنی داشتن است مانند: كانَ لكَ كتابٌ ( كتابی داشتی) كانَ لِمحمدٍ قلمٌ ( محمد قلمی داشت) كانَ لي صديقٌ ( دوستی داشتم) .

لانهی: ( لا )

« لا نهی» بايد برسرصيغه های مخاطب بيايد دراين صورت معنی فعل را به امر منفی تبديل می كند مانند: لاتَذهَبْ (نرو) لاتَشرِبْ(ننوش) لاتَقُلْ( نگو) لاتضربوا ( نزنيد). ولی بعضی مواقع برسرفعل غايب ومتكلم می آيد كه درترجمه آن ازكلمه« نبايد» استفاده می كنيم مانند لايَذهَبْ ( نبايد برود) لايقُلْ(نبايد بگويد) لاأذهَبْ ( نبايد بروم).

لای نفی جنس:

درترجمه « لا » نفی جنس ازكلمه « هيچ » استفاده ميشود. مانند: « لاتلميذَ فی الصّفِ » ( هيچ دانش آموزی دركلاس نيست) « لا بَليّةَ أعظَمُ مِن الحَسَدِ»(هيچ بلايی بزرگترازحسد نيست) « لا لباسَ أجمَلُ مِنَ العافيةِ» ( هيچ لباسی زيباتراز تندرستی نيست ) .

حرف جر« علَی » :

عَلَی + ضمير يا + اسم ؛ درترجمه به معنای « امری لازم وضروری است » با عناوين « بر- بايد – واجب است » بيان ميشود مانند: عَلَی الشبابِ احترامُ الوالدين ( احترام به والدين برجوانان لازم است / برجوانان است احترام به والدين ) « عَلَی + ك = عَليكَ أنْ تَعتمدَ عَلَی نفسك » ( تو بايد به خودت اعتماد كنی ) « عَلَينا الذهابُ إلَی المدرسةِ » ( رفتن به مدرسه برما لازم است)

ترجمه افعال:

فعل ماضی

ماضی ساده مثبت:

بر زمان گذشته دلالت دارد مانند: كَتَبَ ( نوشت) قالَ (گفت ) هَدی ( هدايت كرد) رَمَی (انداخت)

ماضی ساده منفی:

فرمول : ( ما+ فعل ماضی يا لم + فعل مضارع ) = ماضی منفی مانند: ما كَتَبَ ( ننوشت) يا لَمْ يَكتبْ ( ننوشت ) ما قالَ ( نگفت) لَمْ يَقُلْ ( نگفت).

ماضی نقلی:

فرمول: قَدْ + فعل ماضی = ماضی نقلی مانند : قَدْ ذَهَبَ ( رفته است) قَدْ قالَ ( گفته است) قَدْ أكتُبُ ( نوشته‌ام) قَدْ قُلْتُم ( گفته‌ايد).

ماضی بعيد :

فرمول: كانَ + قَدْ + فعل ماضی = ماضی بعيد مانند : كانَ قَدْ ذَهَبَ ( رفته بود) كانَ قَدْ قالَ ( گفته بود) كُنتُ قَدْ قُلتُ ( گفته بودم) كُنتُم قَدْ قُلتُم ( گفته بوديد) كانوا قَدْ ضَربُوا ( زده بودند).

ماضی استمراری:

فرمول : كانَ + فعل مضارع = ماضی استمراری مانند: كانَ يَذهَبُ ( می رفت) كانَ يَقولُ ( می گفت) كُنتُ اَقُولُ ( می گفتم) كُنتَ تَضربُ ( می زدی) كانوا يقولونَ ( می گفتند).

فعل « ذهَبَ» :

ذهَبَ به معنای« رفت» فعلی لازم« ناگذر» است ولی هنگامی كه همراه حرف جر« بـ » باشد به معنای « برد» است. كه دراين صورت متعدی « گذر» ميشود. مانند: ذَهبَ به ( او را برد) ذَهَبَ بكم ( شما را برد) اگر فعل « ذَهَبَ » به باب « افعال» برده شود؛ معنی آن از « رفت » به « برد» وازلازم به متعدی تغيير می يابد مانند: ذَهبَ = ( رفت لازم) أَذْهَبَ = ( برد متعدی)

ذَهَبَ ( رفت ) يَذهَبُ ( می رود) ذهاب ( رفتن ) اما در باب افعال اينگونه است :

أَذْهَبَ ( برد) يُذْهِبُ ( می برد) إذهاب ( بردن )

– عين الصحيح للترجمه: « ذلكَ الرجلُ يَذهبُ باللّبنِ إلی السّوقِ » الف) آن مرد شير را به بازار می بَرَد. ب) اين مرد شير را به بازارمی بَرَد ج) آن مرد با شير به بازار می رود . د) آن مرد با شير به بازار می رفت .

– عيّن الخطأ :

الف) تُذْهِبُ إبنَكَ إلَی المدرسة ( پسرت را به مدرسه می بری ) ب) تَذْهَبُ إلَی المدرسة (به مدرسه می روی)

ج) تَذْهَبُ بصديقكَ إلَی ضيافةٍ ( دوستت را به ميهمانی می بری )

د) أَذْهَبَ محمدٌ أحمدَ إلَی البيتِ ( محمد با احمد به خانه رفتند )

فعل « جاء» :

جاءَ به معنای« آمد » كه فعلی است لازم« ناگذر» ولی اگر همراه حرف جر « بـ » باشد به معنای « آورد» كه دراين صورت متعدی « گذر» ميشود . مانند : جاءَ ( آمد ؛ لازم) جاء به ( او را آورد ؛ متعدی) جاءَ بدين الاسلام ( دين اسلام را آورد) .

– عين الصحيح للترجمة : « جاء النبیُّ بدين الحقِّ »

الف) پيامبردين حق را می آورد. ب) پيامبر دين حق را آورد . ج) پيامبربا دين حق آمد . د) پيامبر بوسيله دين حق مشهور شد .

– ماهُوَ الخطأ :

الف) جاءَتْ مريمُ إلَی المدرسةِ ( مريم به مدرسه آمد ) ج) جِئتَ بِها ( او را آوردی ) ب) جاءَ بِمحمدٍ إلَی المدرسةِ (محمد را به مدرسه آورد د) جاؤوا إلَی أبيهم ( نزد پدرشان آوردند)

فعل مضارع

مضارع ساده ومثبت :

اين نوع مضارع در عربی معادل مضارع اخباری در فارسی ترجمه می ‌شود. مانند: يَذْهَبُ ( می ‌رود) ؛ يقولُونَ ( می گويند)؛ تَعلمُ ( می دانی)؛ تشربونَ ( می نوشيد )

– عين الصحيح:

الف) تَدعُونَ رَبّكَ بالإخلاص = با اخلاص پروردگارت را خواندی ب) يهدی المؤمنون الضالينَ = مومنان گمراهان را هدايت می كنند

ج) هَلْ تَشعُرُ الآنَ بألمٍ = آيا اكنون دردی احساس می كردی .

د) نخرُجُ فی صباح الباكر= صبح زود ازخانه خارج شديم .

مضارع منفی:

فرمول: ما + فعل مضارع / لا + فعل مضارع مانند: ما يذهبُ ( نمی رود) لا تقولُ ( نمی گويی) لازم به ذكراست كه برای منفی كردن مضارع، بيشتر از حرف « لا » استفاده ميشود. حرف « ما » بيشتر فعل ماضی را منفی ميكند.

– عيّن الخطأ :

الف) لا يَبْلُغُ الكسلانُ آمالَهُ = تنبل به آرزوهايش نمی رسد.

ب) القرآنُ لا يَسمحُ للناسِ أَنْ يتركوا الدّنيا = قرآن به مردم اجازه نمی دهد كه دنيا را ترك كنند.

ج) الانسانُ المؤمنُ لا يَيأسُ = انسان مؤمن نااميد نمی شود.

د) لا تبكونَ عَلَی الاموات = بر مرده ها گريه نكنيد .

مضارع التزامی:

فرمول : رُبَّما + فعل مضارع مانند: « رُبَّما يَذهبُ = شايد برود» . ليت +اسمش + فعل مضارع مانند : « لَيتَ التلميذَ يذهبُ = كاش دانش آموز برود» . ادوات ناصبه أَنْ –حتي – كي –لكي +فعل مضارع ) مانند: « أَنْ يذهبَ = كه برود ». فعل شرط نيز به صورت التزامی ترجمه می شود مانند: مَنْ يدرُسْ ينجحْ (هركس درس بخواند موفق می شود) .

خبر « لَيتَ و لَعَلَّ » اگر فعل مضارع باشد به صورت مضارع التزامی ترجمه ميشود مانند :

« لَيتَ السَّلامَ يَستقِرُّ فی العالم» ( كاش صلح در جهان استقراريابد .)

« لَعَلَّ النميمةَ تَزرعُ الضغينَةَ » ( شايد سخن چينی بذركينه بكارد )

« ليتَ المَوَدَّةَ تَستَقِرُّ بينَ الناسِ » ( كاش دوستی درميان مردم جای گيرد .)

– عين الخطأ للترجمة:

الف) لَيتَ المسلمينَ يَستيقظونَ من نوم الغفلةِ = ای كاش مسلمانان ازخواب غفلت بيدارمی شوند.

ب) مَن حَفَرَ بئراً لِأخيهُ وَقَعَ فيها = هركس برای برادر خود چاهی بكند درآن می افتد.

ج) مَنْ يُلازمْ الفراشَ فی المستشفی يُشاهدْ الممرضات = هركس دربيمارستان بستری شود پرستاران را می بيند.

د) رُبّما تَنْجَحُ فی الامتحانِ = شايد درامتحان قبول شوی .

مستقبل ( آينده) مثبت:

فرمول : « س / سوف + فعل مضارع» = مستقبل مانند: سَيذهبُ ( خواهد رفت) سوفَ يذهبُ ( خواهد رفت) سأَقُولُ ( خواهم گفت) سوفَ نضربُ ( خواهيم زد) .

– ما هَوَ الخطأ :‌

الف) سَنَقولُ هذا الكلامَ = اين كلام را خواهيم گفت . ب) سَينجحونَ فی الامتحانِ = درامتحان قبول خواهند شد . ج) سوفَ نسافرُ إلَی شيرازَ = به شيراز مسافرت می كنيم

د) سَتَندمُ عَلَی عَملِكَ = نسبت به كارت پشيمان خواهی شد .

مستقبل (آينده) منفی:

فرمول: لَنْ + فعل مضارع = مستقبل منفی مانند: لَنْ تذهبَ ( هرگز نخواهی رفت) لَنْ نَقولَ ( نخواهيم گفت) لَنْ يضربوا (هرگز نخواهند زد)

فعلهای معلوم ومجهول:

ماضی مجهول:

درترجمه ماضی مجهول از كلمه « شد» استفاده ميشود مانند: ضُرِبَ ( زده شد) كُتِبَ ( نوشته شد) سُمِعَ ( شنيده شد) قِيلَ ( گفته شد) دُعِیَ ( دعوت شد) خُلِقَ الانسانُ (انسان آفريده شد)

أُستُشهِدَ أَحمدُ فی غَزوَهٍ ( احمد در جنگی شهيد شد ).

– عين الخطأ للترجمة :

الف) عُلِّقَ جرسٌ ثمينٌ = زنگ گرانبهايی آويزان شد.

ب) جُرِحَ الغوّاصُ وَ سالَ منهُ الدمُ = غوّاص زخمی شد وخون ازاوجاری گرديد.

ج) قِيلَ كلامُ الحقِّ = سخن حق گفته شد د) دُعِیَ المعلمُ للضيافةِ = او معلم را برای ميهمانی دعوت كرد .

مضارع مجهول:

درترجمه مضارع مجهول ازكلمه « ميشود» استفاده ميكنيم مانند: يُضْرَبُ ( زده ميشود) يُكْتَبُ ( نوشته ميشود) يُقالُ ( گفته ميشود) يُدْعَی ( خوانده ميشود) .

– ما هُوَ الصحيح للترجمة :

الف) هَلْ تُوجَدُ سعادةٌ غير سعادة المالِ = آيا خوشبختی ای جز خوشبختی مال می يابی .

ب) تُجابُ الأسئلةُ فی الصّفِ = دانش آموز در كلاس سوالها را جواب می دهد . ج) يَسقَی القلاحُ الاشجارَ = درختان آب داده ميشوند

د) يُعرَفُ الاصدقاءُ الاوفياءُ عندَ الشدائدِ = دوستان وفادار به هنگام سختيها شناخته می شوند.

افعال مقاربه: ( ويژه علوم انسانی )

افعال قرب: « كادَ – كَرُبَ – اوشكَ » برنزديكی وقرب دلالت دارند مانند: كاد المطرُ يَنزلُ ( نزديك بود باران ببارد ) كادَ المعلمُ يَحضُرُ ( نزديك بود معلم حاضر شود ) كادَتْ المزهريّةُ تسقُطُ ( نزديك بود گلدان بيافتد ) « تَكادُ الوَردَةُ تَتَفَتحُ » ( نزديك است كه گل شكفته شود ) « أوشكَ المُذنبُ أَنْ يَتُوبَ مِنْ ذَنبِهِ» ( نزديك بود گناهكار ازگناهش توبه كند )

افعال رجا يا اميد: « عَسَی – حَرَی- إخلَولَقَ » بر اميد وآرزو دلالت دارند مانند: عَسَی المريضُ أَنْ يشفی ( اميد است مريض شفا يابد ) عَسَی اللهُ أنْ يَنصُرنا ( اميد است خداوند ما را ياری كند )

« عَسَی السّلامُ أنْ يَشمُلَ العالمَ » ( اميد است صلح وآرامش جهان را دربرگيرد )

افعال شروع: « بَدَأَ – شَرَعَ – جَعَلَ – أَخَذَ – طَفِقَ –إنْبَرَی – أَنْشَأَ- إبتَدَأَ » برشروع نمودن دلالت دارند مانند: شَرَعَ الشاعرُ يُنْشِدُ قصيدةً ( شاعرشروع به سرودن قصيده ای شد.)

« بَدَأَ القمرُ يَخسِفُ » ( ماه شروع به گرفتن كرد ) « أَخَذَ الطلابُ يكتُبُونَ مقالاتٍ أدبيّةٌ » دانشجويان شروع به نوشتن مقاله های ادبی كردند)

نكته مهم : افعال شروع اگر به صورت مضارع استعمال شوند ديگر جز افعال شروع نمی باشند ومعنی شروع كردن ازآنها فهميده نمی شود مانند: يأخُذُ عَلّیٌ كتابُهُ ( علی كتابش را می گيرد ) واگر بعد ازآنها فعل مضارع نيامده باشد ديگر جز افعال شروع نخواهند بود مانند: أَخَذَ احمدُ قلمَهُ من صديقهِ ( احمد قلمش را ازدوستش گرفت )

– عيّن الخطأ :

الف) أَخَذْتُ راتبی وإشتريتُ كتاباً = حقوقم را گرفتم وكتابی خريدم .

ب) أخَذَ قلبی يَخفقُ = قلبم شروع به تپش كرد.

ج) يأخُذُ التلميذُ الكتاب من المكتبة = دانش آموز شروع به گرفتن كتاب ازكتابخانه كرد .

د) أخَذَ المُعَلمُ يَنقُلُ حكايةً رائعةً عَن تاريخ الاسلامِ = معلم شروع به نقل يك داستان جالب ازتاريخ اسلام كرد.

– فی أَيّ العبارة ما جاءتْ افعالُ الشروع:

الف) شَرَعَ المعلمُ يَشرَحُ الدرسَ ب) أَخَذَ الجندیُّ يُدافعُ عَنِ الوطنِ

ج) أَخَذَتْ مريمُ تَقْرَأُ القرآنَ د) يَأخُذُ الموظفُ راتبَهُ مِنَ الشركةِ

اسم اشاره:

– هرگاه « هولاء» و« اولئك » همراه اسم ال دار باشند به معنی« اين وآن » مانند : هولاء الرجال ( اين مردان) أُولئكَ الرجالُ ( آن مردان ) ولی اگر همراه اسم بدون ال باشند به معنی « اينها» و« آنها » ميباشند مانند : هولاء رجالٌ (اينها مرد هستند) أولئك رجالٌ ( آنها مرد هستند )

– اگراسم اشاره مثنی قبل ازاسمی بيايد كه « ال » داشته باشد، اسم اشاره به صورت مفرد ترجمه ميشود مانند:هذانِ الفلاحانِ ( اين دوكشاورز) ولی اگرقبل ازاسمی ذكرشود كه بدون« ال» باشد، اسم اشاره به صورت صيغه خود ترجمه ميشود مانند: هذانِ فلاحانِ ( اينها دو كشاورزند)

– عيّن الصحيح فی الترجمه : « هولاء المؤمناتُ لَمْ يَتَلوَّثنَ بالثقافة الأجنبيّة»

الف) اينها زنان مومنی هستند كه به فرهنگ بيگانه آلوده نشده‌اند.

ب) اين زنان مؤمن به فرهنگ بيگانه آلوده نمی شوند.

ج) اينها زنان مؤمنی هستند كه خود را به فرهنگ بيگانه آلوده نمی كنند.

د) اين زنان مؤمن به فرهنگ بيگانه آلوده نشده‌اند.

– عَيّن الخطأ :

الف) هولاء طلابٌ أقوياء: اينان دانش آموزانی توانا هستند ب) أُولئك المعلمون ناجحونَ : آن معلمان موفق‌اند

ج) هولاء الناسُ يُكرمُونَنی : اين مردم مرا گرامی می دارند

د) أُولئك المسلمونَ رَفَعُوا رايَةَ التوحيدِ: آنها مسلمانانی هستند كه پرچم توحيد را برافراشتند.

موصول، استفهام، شرط:

مَنْ موصول:

به معنی كسی كه / كسانی كه « العاقلُ مَنْ وَعَظَتْهُ التجاربُ » ( عاقل كسی است كه تجربه‌ها اورا پند دهد.) « إحْتَرِمْ مَنْ هَوَ أكبَرُ منكَ » ( به كسی كه ازتو بزرگتراست احترام كن ) « مَنْ يَجتَهِدُ فی دروسهِ صديقی » ( كسی كه در درسهايش تلاش ميكند دوست من است ).

« المعلمون مَنْ يَجتهدون فی عملهم» ( معلمان كسانی هستند كه در كارشان تلاش می كنند )

ما موصول:

به معنی چيزی كه / چيزهايی كه مانند: « أَنفِقْ ما عندَكَ فی سبيل اللهِ »( آنچه را كه دراختيار داری درراه خدا انفاق كن) « للهِ ما فی السّمواتِ وما فی الارضِ » ( چيزهايی كه يا آنچه را كه درآسمانها وزمين است ازآن خداوند متعال است.)

– عين الخطأ فی ترجمة الموصول:

الف) الأمهاتُ المؤمناتُ مَنْ يُعَلّمنَ اولادَهُنَّ حُبَّ الشهادةِ = مادران مومن كسانی هستند كه به فرزندانشان عشق به شهادت را می آموزند. ب) ما تَشرِبُ مفيدٌ = آنچه را كه می نوشی مفيد است

ج) عَيّنْ ما فيه المنادی = آنچه را كه درآن منادا است مشخص كن . د) مَنْ تُحبُّهُ صديقی = هركس دوست داری دوستش دارم .

مَنْ شرط:

به معنی هركس « مَنْ يَذهبْ أذهَبْ » ( هركس برود می روم) « مَنْ يؤمنْ باللهِ يَهْدِ قلبَهُ » ( هركس به خدا ايمان آورد دلش را هدايت كند ) « مَنْ دَخَلَ مداخلَ السّوءِ أُتُهّمَ » ( هركس داخل مكانهای بد شود مورد تهمت قرارگيرد)

ما شرط:

به معنی هرچه / هرچيزی « ماتُنْفِقْ تَجِدْ » ( هرچه انفاق كنی ميابی) « ما تَقُلْ أَسْمَعْ » هرچيزی بگويی می شنوم).

– عين الصحيح للتعريب « هركس تلاش كند می يابد »

الف) ما جَدَّ وَجدَ ب) إنْ جَدَّ وَجَدَ ج) إينما جَدَّ وَجَدَ د) مَنْ جَدَّ وَجدَ

– عين الخطأ للترجمة:

الف) مَنْ يَرضَ بالذّلِ يَظلمْ نفسَهُ = هركس راضی به ذلت شود به خودش ظلم می كند.

ب) ما تُقدموا لأنفسكم مِنْ خيرٍ تَجدوه عندَ اللهِ = كسی كه برای خود نيكی پيشاپيش می فرستد آن را نزد خداوند می يابد .

ج) مَنْ يتوكلْ عَلَی اللهِ فهوَ حسبُهُ = هركس به خداوند توكل كند خداوند اورا كافی است .

د) ما تَجْمَعْ النملةُ فی الصيفِ تَجِدْ ثمَرَتَهُ فی الشتاء = هرآنچه را كه مورچه درتابستان آن را جمع كند در زمستان نتيجه آن را می يابد .

مَنْ استفهام:

به معنی چه كسی ؟ « مَنْ أنتَ ؟ »( توچه كسی هستی يا تو كی هستی) « مَنْ قالَ هذا الكلامَ ؟» ( چه كسی اين سخن را گفت؟ ). مَنْ استفهام معمولاً در اول جمله می آيد و سوال وپرسش را مطرح می كند ودرآخر جمله علامت سؤال« ؟ » است .

تفاوت « مَنْ استفهام وشرط و موصول » از طريق جملات ذيل مشخص ميشود . مَنْ استفهام « مَنْ يُنفقُ اموالَهُ فی سبيل اللهِ ؟»( چه كسی اموال خود را در راه خداوند انفاق می كند ؟) همين جمله با « مَنْ شرط » به صورت ذيل نوشته ميشود :

مَنْ شرط « مَنْ يُنفِقْ اموالَهُ فی سبيل اللهِ يُضاعِفْ اموالَهُ» ( هركس اموالش را در راه خداوند انفاق كند خداوند اموالش را دوچندان می كند.) با « مَنْ موصول» اينگونه نوشته ميشود : مَنْ موصول « مَنْ يُنفقُ اموالَهُ فی سبيل اللهُ صديقي » ( كسی كه اموالش را در راه خداوند انفاق می كند دوست من است)

ما استفهام:

به معنی چه چيزی؟ « ما هذا؟ » اين چيست ؟) « ما رأيتَ فی الصّورةِ ؟ » ( درعكس چه چيزی ديدی ؟ )

– عين الخطأ:

الف) مَنْ رأيتَ فی المدرسةِ ؟ = درمدرسه چه كسی را ديدی؟ ب) ما أُنْزِلَتْ عَلَی قلبها ؟ = چه چيزی برقلبش نازل شد؟

ج) مَنْ عَجَزَ عَن إكتسابِ الثوابِ ؟ = چه كسی از بدست آوردن پاداش ناتوان است ؟

د) العاجزُ مَنْ عَجَزَ عَنْ اكتساب الثوابِ = چه كسی ازبدست آوردن پاداش ناتوان است؟

– فی أيّ العبارة جاء الموصول بالنظر إلَی الترجمة:

الف) مَنْ طَلَبَ العُلَی سَهِرَ الليالی ( هركس جويای بزرگی وعلو مقام باشد شب‌ها بيدارمی ماند.

ب) ما هیَ الترجمة الدقيقة لهذه العبارة ( ترجمه دقيق اين عبارت چيست )

ج) مَنْ يكونونَ ناجحين ( چه كسانی موفق می باشند )

د) لا تَقُلْ ما لا تَعْلَمُ ( آنچه را كه نمی دانی نگو )

ما تعجب:

به معنی چقدر/ چه ( مخصوص رشته انسانی) « ما أجمَلَ الربيعَ( بهارچه زيباست).

« ماأَكثَرَ نزُولَ المطرِ فی فصل الربيع! » ( ريزش باران درفصل بهار چه زياد است! )

« ما ألْطَفَ الربيعَِ! » ( بهار چه لطيف است!) « ما أكْثَرَ آياتِ اللهِ فی هذه الطبيعةِ » ( نشانه های خدا درطبيعت چقدرزيادند! / چه زيادند نشانه های خدا در طبيعت ! )

عند:

كلمه « عِند » + اسم يا ضمير به معنی دارد مانند: عندی كتابٌ ( كتابی دارم) عندَهُ سيارةٌ ( ماشينی دارد) عندَ محمدٍ سيارةٌ (محمد ماشينی دارد) بعضی مواقع به معنای نزد وكناروهنگام معنا ميشود بستگی به كاربرد وموقعيتش در جمله دارد حال به مثال های ذيل توجه شود : – رأيتُ صديقی عندَ المدرسةِ . ( دوستم را كنار مدرسه ديدم )

– رَأيتُ صديقی عندَ غروبِ الشمس. ( دوستم را هنگام غروب خورشيد ديدم )

– عندَ صديقی كُتُبٌ مفيدةٌ . ( دوستم كتابهای مفيدی دارد.)

– ليسَ عندی شئٌ . ( چيزی ندارم )

إنّما : برای تاكيد وحصر جمله است .

برسر جمله اسميه بيايد به معنای ( قطعاً؛ يقيناً؛ مسلماً، بی شك ، تنها) است.

– إنّما المومنون إخوةٌ ( قطعاً مومنان برادران يكديگرند)

– إنّما اللهُ عادلُ ( فقط خداوند عادل است )

– إنّما محمدُ(ص) رسولُ اللهِ ( مسلماً محمد(ص) فرستاده خداوند است )

– إنّما اللهُ عالمٌ ( فقط خداوند عالم است )

كلمه « هنا و هناك»:

هنا ظرف مكان به معنای اينجا و هناك ظرف مكان به معنای آنجا . گاهی مواقع درابتدای جمله ذكر ميشوند و معمولاً به معنی ( وجود دارد) مانند: هنا آمالٌ ( آرزوهايی وجود دارد) هناك كتبٌ ( كتابهايی وجود دارد) ولی درغيراين صورت به معنای « اينجا و آنجا» است مانند: رأيتُ التلاميذَ هناكَ ( دانش آموزان را آنجا ديدم) جاء المعلمُ هنا ( معلم به اينجا آمد).

– عين الخطأ :

الف) هناكَ أسئلةٌ كثيرةٌ = سؤالات زيادی وجود دارد. ب) هنا كتبٌ مفيدةٌ = كتابهای مفيدی وجود دارد.

ج) هناكَ عالمٌ مشهورٌ فی مدينة الرّی = دانشمند مشهوری درشهرری وجود دارد.

د) أَنتَ هنا = تو وجود داری

ضمير فصل :

ضمير فصل معمولاً برای تاكيد می آيد و به معنای « همان وتنها» است مانند: اللهُ هو الغنیّ ( تنها خداوند بی نياز است).

كُلّ + اسم نكره: به معنای هرمانند: كُلُّ طالبٍ ( هردانش آموزی)

كُلّ + اسم معرفه: به معنای همه مانند: كُلُّ الطالبِ ( همه دانش آموزان)

كُلّ + جار ومجرور: به معنای هريك مانند: كُلُّ مِن الطلاب( هريك ازدانش آموزان)

مفعول مطلق تأكيدی:

برای ترجمه مفعول مطلق تاكيدی معمولاً از قيد های « مسلماً؛ حتماً؛ قطعاً ؛ بی شك » استفاده ميشود مانند:

كَلَّمَ اللّهُ موسی تكليماً ( خداوند با موسی، قطعاً سخن گفت ) أنزَلَ اللّهُ القرآنَ تنزيلاً ( خداوند قرآن را، قطعاً نازل كرد) وَرَتِّل القرآنَ ترتيلاً ( قرآن را حتماً با دقت وشمرده تلاوت كن) يُحاسَبُ الانسانُ يَومَ القيامة حساباً ( انسان درروزقيامت بی شك محاسبه ميشود) أُذكُرُوا اللّهَ ذكراً ( خدا را حتماً ياد كنيد).

– عين الخطأ للترجمة بالنظرإلی المفعول المطلق:

الف) يُكرمُ المؤمنُ ضَيفَهُ إكراماً = مؤمن ميهمانش را قطعاً گرامی می دارد.

ب) قَرَأتُ القرآنَ قراءةً = قرآن را خواندم

ج) يُجاهدُ المؤمنُ فی سبيل اللهِ جهاداً = مومن در راه خدا قطعاً مبارزه ميكند

د) أَلَّفَ المعلمُ كتاباً تأليفاً = معلم كتابی را بی شك تأليف كرد.

مفعول مطلق نوعی باصفت:

درترجمه مفعول مطلق نوعی با صفت ازكلمات « به نيكی؛ بسيار؛سخت ؛ به شدت ؛ زياد » استفاده ميشود مانند: فاصْبِرْ صَبراً جميلاً ( به نيكی صبر كن) يجتَهدُ الطالبُ فی دروسهِ اجتهاداً بالغاً ( دانش آموز دردرسهايش بسيارتلاش ميكند)جُرِحَ غَوّاصٌ جَرحاً شديداً ( غواص به شدت زخمی شد) أُعَذِّبُهُم عذاباً شديداً ( آنها را به سختی عذابشان ميكنم)

مفعول مطلق نوعی با مضاف اليه:

درترجمه آن از كلمات« همچون؛ مانند؛ مثل؛ » استفاده می شود مانند: يَعيشُ البخيلُ فی الدنيا عَيشَ الفُقراءِ ( بخيل دردنيا چون فقرا زندگی ميكند) أَكْرِمْ صديقَكَ إكرامَ الأخِ ( دوستت را همچون برادرگرامی بدار).

– عين الخطأ للترجمة:

الف) هوَ يَسعَی لِآخرتِهِ سعياً وافراً = او برای آخرتش تلاش زيادی می كند.

ب) جَلَسَ علیُّ جلوسَ الفقراء = علیّ همچون فقراء نشست .

ج) وَحيّاهُم تَحيّةً طيبةً = وسلامی نيكو به آنها داد.

د) إستَقْبَلُوا الإمامَ (ع) إستقبالَ الملوكِ = ازامام(ع) بسيار استقبال كردند.

حال مفرد:

حال مفرد را به صورت قيد حالت فارسی ترجمه می كنيم مانند: جاء علیٌّ ضاحكاً ( علیّ خندان آمد) ذَهبتْ فاطمةُ باكيةً ( فاطمه گريان آمد) جاءَ التلميذُ مُستعجلاً ( دانش آموز شتابان آمد) دَخَلَت المعلماتُ فی الصفوفِ مُبتسماتٍ ( معلمان ،با لبخند وارد كلاسها شدند).

– ماهَوَ الخطأ للترجمة :

الف) أسلَمْتُم طائعينَ وَ هاجرتُم مُختارينَ = با اختياراسلام آورديد وبا اراده هجرت كرديد.

ب) يَستَمعُ الطالبُ إلی القرآنِ خاشعاً = دانش آموز فروتنانه به قرآن گوش می سپارد.

ج) يَلعَبُ الطفلُ فی الغرفةِ صامتاً = كودك دراتاق بازی می كند.

د) عَفوتُ المُخطئ كريماً = ازخطا كار، كريمانه گذشت كردم.

– ماهَوَ الخطأ للترجمة وفقَ اسلوب الحال:

الف) تَعيشُ المؤمناتُ فی الدّنيا قانعاتٍ = مؤمنان در دنيا با قناعت زندگی می كنند.

ب) تَكلّم معَ الناسِ صادقاً = با مردم صادقانه صحبت كن.

ج) هَلْ تَقفُ أمامَ العِبَرِ مُتأملّاً = آيا دربرابر عبرتها انديشمندانه می ايستی .

د) هَجمَ العدوُّ عَلَی اراضينا مُعتدياً = دشمن برسرزمين ما يورش برد.

حال جمله( جمله حاليه) :

درترجمه جمله حاليه : ازعبارت « درحالی كه » استفاده ميكنيم و اگر جمله مانند فرمول ذيل باشد معمولاً به صورت ماضی بعيد فارسی ترجمه ميشود . فرمول: ماضی + ماضی مانند مثالهای ذيل:

خَرَجَ المعلمُ وَقَدْ عَلَّمَنا أشياءَ كثيرةً ( معلم خارج شد درحالی كه مطاب بسياری را به ما آموخته بود (آموخت) جَلَسَ الطالبُ وَقَدْ كَتَبَ درسَهُ ( دانش آموز نشست درحالی كه درسش را نوشته بود .

نَجَحَ الطالب فی امتحانِ الدخول وَ قَدْ إجتهدَ فی عملِهِ ( دانش آموزدرامتحان كنكورموفق شد درحالی كه دركارش تلاش كرده بود) .

اما اگر جمله مانند فرمول ذيل باشد به صورت ماضی استمراری ترجمه ميشود:

فرمول: ماضی + مضارع مانند مثالهای ذيل :

جَلَسَ الطالبُ يكتُبُ درسَهُ ( دانش آموزنشست درحالی كه درسش را می نوشت )

خَرَجَ المعلمُ مِنَ الصّفِ يَتكلّمُ باللغة العربية ( معلم ازكلاس خارج شد درحالی كه به زبان عربی صحبت ميكرد)

رأيتُ الطفلَ يَلْعَبُ فی الحديقةِ ( كودك را ديدم درحالی كه درباغ بازی ميكرد )

جاءَ الأنبياءُ يُبَشِّرونَ النّاسَ ( پيامبران آمدند درحالی كه به مردم بشارت می دادند).

– عين الصحيح للترجمة وفق اسلوب الحال:

الف) رأيتُ الطفلَ وَ قَدْ ألْقَی حذاءَهُ فی النهرِ = كودك را ديدم درحالی كه كفش خود را دررود خانه می انداخت .

ب) رأيتُ الطفلَ يُلْقي حذاءَهُ فی النهرِ = كودك را ديدم درحالی كه كفش خود را دررود خانه می انداخت .

ج) رَجَعَ المسافرُ إلَی بيتِهِ يَفرَحُ = مسافربه خانه اش برگشت درحالی كه شادی ميكند.

د) رأيتُ الاطفالَ يَلعبون بِفرحٍ = كودكان را درحال بازی وشادی ديدم

جمله وصفيه:

فرمول (1) : ماضی + ماضی = ماضی بعيد درترجمه مانند: إشتريتُ مجلةً قَدْ رأيتُه فی المكتبة ( مجله ای را خريدم كه دركتابخانه ديده بودم) رأيتُ طفلاً قَدْ ماتَ والدُه = كودكی را ديدم كه پدرش مرده بود .

فرمول(2) : ماضی + مضارع = ماضی استمراری درترجمه مانند: رأيتُ رجلاً يُساعدُنی ( مردی را ديدم كه مرا كمك می كرد) رأيتُ طفلاً يَلعَبُ ( كودكی ديدم كه بازی می كرد)

فرمول (3) : مضارع + مضارع = مضارع التزامی درترجمه مانند: أُفَتِّشُ عَن صديقٍ يُساعدُنی فی أعمالی ( دنبال دوستی ميگردم كه مرا دركارهايم كمك كند )

نكته : درترجمه جمله وصفيه بايد ازحرف « كه » استفاده شود مانند مثالهای كه ذكرشد .

– ماهَوَ الخطأ للترجمة وفق اسلوب الجملة الوصفيّة:

الف) رأيتُ ظبياً يَمْشي بِهدوءٍ = آهويی ديدم كه به آرامی راه می رفت .

ب) فَتَشتُ عَنْ آثارِ ذِئبٍ قَدْ سَرقَ النعاجَ = دنبال نشانه‌هاي گرگی گشتم كه ميشها را دزديده بود.

ج) سَمِعتُ نداءً يدعونی إلَی الصّدقِ = ندايی را شنيدم كه مرا به راستی دعوت می كرد.

د) جَلَستُ تَحتَ شجرةٍ تُغرّدُ طيورُها = زير درختی نشستم پرندگانش آوازمی خوانند

نكته بسيارمهم: اگراسمی هم صفت داشته باشد وهم مضاف اليه درفارسی وعربی اينگونه نوشته ميشود:

مثال فارسی : اسم + صفت + مضاف اليه مانند: دوست +عزيز+ما = دوست عزيزما/ رهبر+ بزرگ + ما = رهبر بزرگ ما / در+ بزرگ+ مدرسه = دربزرگ مدرسه .

مثال عربی : اسم + مضاف اليه + صفت مانند: صديق +ُنا+ العزيز= صديقُنا العزيز / قائدُ +نا + الكبير = قائدُنا الكبير / بابُ + المدرسة+ الكبير= بابُ المدرسة الكبير.

– ما هَوَ الخطأ:

الف) أشعةُ القمرِ الفضيّة : اشعه نقره ای رنگ ماه ب) عبادُ اللهِ الصالحون : بندگان خداوند صالح

ج) عطشهُ الشديد : تشنگی شديد او د) غاباتُ مازَندران الخضراءُ = جنگلهای سبزمازنداران

– ماهو الصحيح للتعريب: « مسوليتهای اجتماعی ما»

الف) مسؤولياتُنا الاجتماعی ب) المسؤوليات الاجتماعی

ج) مسؤولياتُنا الاجتماعيّة د) مَسؤولياتُنا إجتماعِيّة

تمييز:

گاهی تمييزبه صورت مبتدا يا فاعل يا مفعول ترجمه ميشود مانند:

هُوَ أكثَرُ مِنّی صبراً ( صبراو ازمن بيشتراست )حَسُنَ التلميذُ اخلاقاً ( اخلاق دانش آموزخوب شد) فَجَّرنا الارضً عيوناً ( چشمه‌های زمين را شكافتيم ).

گاهی مواقع برای ترجمه تمييز ازكلمات « ازلحاظ؛ ازنظر؛ ازجنبه ی؛ از » استفاده ميكنيم مانند:

كَفَی باللّه شهيداً ( خدا ازلحاظ گواه وشاهد بودن كافی است) مُلِئَ قلبی ايماناً ( قلبم ازايمان پرشد)

گاهی مواقع به صورت صفت تفضيلی يا عالی ترجمه ميشود مانند:

هَوَ أحسَنُ خلقاً ( او خوش اخلاق تراست / او ازنظراخلاق نيكوتراست ) نبيّنا أصدَقُ الناسِ لساناً ( پيامبرما راستگوترين مردم است . اخوك أكثرُ منكَ سنّاً ( سن برادرت ازتو بيشتر است / برادرت ازلحاظ سن ازتو بيشتر است

– عين الخطأ وفقَ اسلوب التمييز :

الف) اشتهرَ محمدُ فی مدينتهِ ادباً = محمد ازلحاظ ادب درشهرش مشهور شد.

ب) إمتلأ قلبی حزناً = دلم از اندوه پر شد.

ج) كَثُرَتْ هذه التلميذةُ علماً = دانش اين دانش آموز زياد شد .

د) زادَ المؤمنُ ايماناً = مومن ايمانش را زياد كرد.

استثنای مفرغ:

درترجمه استثنای مفرغ به دو روش عمل ميكنيم : 1- به صورت منفی ترجمه شود مانند: ما جاء إلا احمدُ ( نيامد غيرازاحمد) 2- به صورت مثبت همراه قيد تاكيد« فقط » كه اين روش بهتراست مانند: ما جاء إلا أحمدُ ( فقط احمد آمد) مارأيتُ إلا محمداً ( نديدم كسی را غيرازمحمد يا فقط محمد را ديدم ).

– عيّن الخطأ للترجمة:

الف) لايَفوزُ إلّا المُجدونَ = تنها تلاش گران رستگار می شوند.

ب) لاتَطلُبْ إلّا الحسناتِ = فقط خوبيها را طلب كن.

ج) فَلَنْ نزيدَكم إلاّ عذاباً = جزعذاب را برشما نخواهيم افزود.

د) لا تَقُولوا إلاّ الحَقَّ = حق را بگوييد

عين الخطأ للترجمة « لا يُسْمَعُ مِنَ الصَّفِ إلاّ صوتُ المعلمِ »

الف) ازكلاس فقط صدای معلم شنيده ميشود ب) شنيده نمی شود از كلاس بجز صدای معلم ج) تنها صدای معلم از كلاس شنيده ميشود د) صدای معلم ازكلاس شنيده نميشود.

اسم تفضيل:

اگر بعد ازاسم تفضيل، حرف « مِنْ » ذكر شود اسم تفضيل معمولاً به صورت صفت تفضيلی فارسی با پسوند« تر» ترجمه ميشود مانند : أحمدُ أكبرُ مِنْ سعيدٍ ( احمد از سعيد بزرگتراست ) علیٌّ أعلَمُ مِنْ حميدٍ ( علیّ از حميد داناتراست ) . اگربعد از اسم تفضيل حرف « مِنْ » ذكر نشود واسم تفضيل به اسم ديگری اضافه شود، يا اينكه اسم تفضيل « ال » داشته باشد معمولاً به صورت صفت عالی فارسی با پسوند « ترين » ترجمه ميشود مانند : أحمدُ أكبرُ التلاميذِ ( احمد بزرگترين دانش آموزان است) علیٌّ أعلَمُ رجالٍ ( علیّ داناترين مردان است ) فاطمةُ أعظَمُ نساءٍ ( فاطمه بزرگترين زنان است) .

– عين الخطأ :

الف) أَخْطَرُ الامراضِ هوَ الجهلُ= خطرناكترين بيماريها نادانی است.

ب) هَلْ أنتَ أصلَبُ مِن الضخرةِ = آيا تو ازصخره سخت ترهستی .

ج) هذه الغرفةُ أَوسَعُ مِن تلكَ الغرفةِ = اين اتاق پهناورترين اتاقها است

د) أَفضلُ الاعمالِ أحمَزُها = نيكوترين كارها محكمترين آنهاست

اسم نكره :

درترجمه اسمهای نكره بايد درآخرآن حرف « ی» ويا قبل از آن از كلمه « يك » استفاده شود مانند: جاءَ تلميذٌ ( دانش آموزی آمد / يك دانش آموزآمد ) رأيتُ معلماً فی المدرسةِ ( معلمی درمدرسه ديدم / يك معلم درمدرسه ديدم )

« قرأتُ مقالةً فی مجلةٍ » ( مقاله ای را دريك مجله خواندم )

– عين الصحيح للترجمة :

الف) أحدَثَ رجلٌ محسنٌ المسجدَ = مرد نيكوكار مسجدی ساخت .

ب) سَلّمَ الرجلُ الفقيرُ عَلَی أحدٍ = يك مرد فقير بريكی سلام كرد

ج) ) أَنزَلْنا مِنَ السّماءِ ماءً ( = ازآسمان آب را فروفرستاديم .

د) قَالَ الصقرُ للبلبلِ = شاهين به بلبل گفت

[

۱. فاعل حتماً در زبان عربی بعد از فعل می‌آید و جمله فعلیه با فعل مفرد غایب شروع شود فاعل آن فعل یك اسم ظاهر است .

2. نائب فاعل حتماً بعد از فعل مجهول می‌آید .

3. در فعل ماضی بجز صیغه‌ی یك و چهار ر بقیه صیغه‌ها فاعل ضمیر بارز است .

4. در فعل امر مخاطب بجز صیغه یك در بقیه صیغه‌ها فاعل ضمیر بارز است .

5. اسم افعال ناقصه دقیقاً مثل فاعل می‌باشد (طریقه حضور و انواعش) .

6. ضمیر « نا » بعد از فعل مضارع و امر حتماً نقش مفعول را دارد .

7. ضمیر « ی » بعد از فعل مضارع و امر اگر با « ن » وقایه همراه نباشد نقش فاعل را دارد .

8. جمع مونث هیچگاه فتحه نمی‌گیرد و نقش آن اگر ضمه نگرفته باشد معمولاً منصوب است .

9. اسم منصوب بعد از افعال ناقصه خبر افعال ناقصه می‌باشد .

10. دو اسمی كه دارای « الف » و « تنوین » باشند و دركنار هم قراربگیرند اسم دوم 98 درصد صفت است.

11. عدد هرگاه بعد از معدود قرار بگیرد نقش صفت دارد و همچنین « ذو ، ذی ، ذا » كه جز اسماء خمسه است بعد از اسم نكره صفت هست .

12. معدود بعد از عدد هرگاه منصوب باشد نقش تمییز را دارد و همچنین اسم منصوب بعد از وزن افعل تمییز می‌باشد .

13. بعد از حرف ندای « یا » هر اسمی بیاید حتماً منادی می‌باشد .

14. اسم علم و اسمهای مبنی به اسم دیگر اضافه نمی‌شود و بعد از این اسمها غالباً مضاف الیه نمی‌آید . برای تجزیه وترکیب

 

در اسم ها:

1 – اسم

2 – عدد اسم ( مفرد – مثنی – جمع )

3 – نوع یا جنسیت اسم ( مذکر – مؤنث )

4 – جامد و مشتق بودن

( در صورت مشتق بودن باید نوع مشتق نوشته شود )

5 – معرفه و نکره

6 – معرب و مبنی

7 – مقصور ، ممدود ، منقوص یا صحیح الآخر بودن

8 – منصرف و غیر منصرف

۹ – متصرف و غیر متصرف بودن

توجه : ضمیر ها جزء اسم ها هستند که با توجه به مبنی بودن نوشتن موارد زیر برای آنها کفایت می کند :

1 – اسم

2 – متصل یا منفصل بودن

3 – مرفوعی ، منصوبی یا مجروری بودن

4 – صیغه

5 – معرفه

6 – نوع بناء

توجه : اسامی موصول جزء اسم ها هستند که نوشتن موارد زیر برای آنها کفایت می کند :

1 – اسم موصول

2 – عام یا خاص بودن

3 – عدد اسم ( مفرد – مثنی – جمع )

4 – نوع یا جنسیت اسم ( مذکر – مؤنث )

5 – معرفه

6 – معرب یا مبنی بودن

توجه : اسامی اشاره جزء اسم ها هستند که نوشتن موارد زیر برای آنها کفایت می کند :

1 – اسم اشاره

2 – دور یا نزدیک بودن

3 – عدد اسم ( مفرد – مثنی – جمع )

4 – نوع یا جنسیت اسم ( مذکر – مؤنث )

5 – معرفه

6 – معرب یا مبنی بودن

در فعل ها :

1 – فعل

2 – زمان فعل

3 – صیغه فعل

4 – ثلاثی و رباعی مجرد یا مزید

5 – صحیح و معتل

( در صورت معتل بودن نوع آن باید مشخص شود )

6 – لازم و متعدی بودن

7 – معلوم و مجهول بودن

8 – معرب و مبنی بودن

در حرف ها :

1 – نوع حرف

2 – عامل و غیر عامل

3 – نوع بناء

توجه : حرف های عامل عبارتند از :

1 – حروف جر

2 – حروف ناصبه

3 – حروف جازمه

4 – حروف مشبهة بالفعل

5 – ” لا ” نفی جنس

6 – حروف شبیه به ” لیسَ ” که عبارتند از : لا – ما – إن

[مکالمه عربی

عبارتهای کوتاه در احوالپرسی

( از کتاب مکالمه دکتر یحیی معروف )

صبح بخير: صَبَاحُ الخَيرِ.

در جواب گفته می‏شود: صَبَاحُ النُّورِ

توجه: شب، هنگام خواب گفته می‏شود: «تُصْبِح عَلَی خيرٍ».

عصر بخير: مساءُ الخيرِ…

در جواب گفته می‏شود: مساءُ النُّورِ.

روز بخير: نَهارَك سعيد.

در جواب گفته می‏شود: نهارَك سعيد مُبارَك.

وقتتان خوش: طابَتْ أوقاتُكُمْ.

متشكرم: شُكْراً، أَشْكُرُكُمْ.

شب خوش: طابَتْ ليلتُكَ، ليْلةً سَعِيدَة! تُصْبِحُ عَلَي خَيْرٍ.

خوابت خوش (خوابی همراه با تندرستی): صَحَّ النَّوْمُ.

خيلی از شما سپاسگزارم: أَشْكُرُكَ جِدّاً.

بسيار متشكرم: شُكْراً جَزِيلاً.

انشاء الله قبول باشد! مقبول، ان شاء الله!

با اجازه شما: عَنْ إِذنِكُم

به سلامت: مَعَ السَّلامَةِ، أَلْف سَلامَة، أَلْف خَير

تو را به خدا می‏سپارم. أَسْتَوْدِعُكَ اللَّه.

به اميد ديدار: إِلي اللِّقاءِ….

در امان خدا: في أَمانِ اللَّهِ.

از آشنايي‌ با شما خرسندم‌. أنا سعيدٌ بمعرفتك‌.

تعارف نكن: لاتُجامِلْ.

خوش آمديد: أهلا و سَهْلا و مرحباً.

متأسفم! شما را بيدار کردم. مهم نيست.

إني‌ آسفٌ (آسفةٌ) لَقَدْ أيقظتُك‌. لا يَهُمّ‌.

سخت نگير: هَوِّنْ عَليْكَ!

به چشم، اطاعت: سَمْعاً و طاعَةً.

خواهرم ببخشيد لطفاً ساعت چند است؟

عفوا يا أختي‌، كم‌ الساعة‌ مِن‌ْ فَضْلِك‌ِ؟

چرا سؤال میکنی در حالی که ساعت روی دست شما است؟

لِم‌َ تسأل‌ وساعتك‌ عَلَی‌ يدك‌َ؟

ساعت من دقيق نيست. ساعتي‌ غير مضبوطة.

اندكي‌ اينجا منتظر من‌ باش. اِنْتَظِرْنِي‌ هنا قليلاً.

هوای بيرون سرد است دارم يخ میزنم. الجو باردٌ في‌ الخارج‌. أكادُ‌ أَتَجَمَّدُ.

بهتر است‌ كه‌ اين‌ موضوع‌ را به‌ وقت‌ ديگري‌ موكول‌ كنيم‌.

مِنَ‌ الأفضل‌ِ أَنْ‌ نُرْجِي‌ءَ هذا الموضوعَ‌ إلی‌ وقت‌ٍ آخَرَ.

قرار ما ساعت‌ 9 شب‌. موعدنا الساعة‌ التاسعة‌ مساءً.

خداوند نگهدار تو باشد. الله‌ يَحْمِيك‌ (يَحْفَظک)، (الله يُخَلِّيک)(عا).

استاد خوش آمديد. مرحباً يا أستاذ.

فرصت خوبی بود که شما را ببينم. كانت‌ْ فُرْصَةً‌ طَيِّبَةً‌ أَنْ‌ أراكَ‌.

خرسندم‌ كه‌ …… را بشناسم‌. يسْعدُنِي‌ أَنْ‌ أَتَعَرَّفَ‌ عَلَی ….

از اين‌ مناسبت‌ خوب‌ شادمان‌ هستم‌. يَسُرُّنِي‌ بهذه‌ المناسبة‌ السعيدة‌.

فراموش‌ نكنيد كه‌ هميشه‌ با من‌ تماس‌ بگيريد. لاتَنْس‌َ أن‌ْ تَتَّصِل‌َ بِي‌ دائماً.

آيا می‌توانی به من کمک کنی؟ أَيُمْكِنُكَ‌ مُساعدتي‌؟

خانم! چگونه می‌توانم به شما کمک کنم؟ کيف أساعدك‌ِ يا سيدة؟

بايد با تو صريح باشم. لا بُدَّ لي‌ أن‌ أَكُونَ‌ صريحاً (صريحة)‌ معك‌.

وقت شما را زياد نمی‌گيرم. لن‌ آخُذَ مِنْ‌ وقتك‌ الكثير.

از شما سپاسگزار خواهم شد اگر به من کمک کنيد.

سَأَكُونُ‌ شاكراً‌ لو ساعدتَنِي.

وقت‌ آن‌ نرسيده‌ است‌. لم‌ يَحِنِ‌ الأوانُ‌ لذلك‌.

من‌ به‌ خودم‌ اطمينان‌ دارم‌. أنا واثقٌ‌ مِنْ‌ نَفْسِي‌.

حق‌ با شماست‌. الحق‌ٌ مَعَكَ‌.

مشکل‌ حل‌ شده‌ است‌. المشكلة‌ُ محلولة‌ٌ.

وقت‌كشي‌ نكن. لاتَقْتُلِ‌ الوقتَ‌.

عيدتان مبارک (سال نو مبارك).

كُلُّ عامٍ و أَنْتَ بِخيرٍ! (كُلُّ عامٍ و أنتَ بِأَلْفِ خَيْرٍ).

مبارك باشد: مَبْرُوك، تَهانِينا، أَلْف مَبْرُوك.

در جواب گفته می‌‏شود: خداوند به شما بركت دهد! اللَّه يُبارِك فيكَ!

ایام محرم و سوگواری سالارشهیدان بر تمام مسلمین جهان تسلیت باد.

[ دوشنبه 1391/09/06 ] [ 10:11 ] [ عباس اکرمی ]

 

انواع «ال»

1-شاهدتُ صدیقاً 2-فَأکرمتُ الصدیقَ

کلمه صدیق درمثال اول مبهم است و بردوستی مشخص ومعهود دلالت نمی کند،ممکن است این دوست سعید،محمد،علی یا …. باشد زیرا صدیق نکره است ونکره بر شخصی معین دلالت نمی کند.امادرمثال دوم ازآنجائی که«ال»برآن وارد شده است بردوستی معین دلالت می کند که ذکراوآمده است ودرباره ی اوسخن گفته شده است بنابراین معرفه است.ومنظور این است که بااودیدار کرده است نه با بقیه ی دوستان. پس کلمه ی صدیق درابتدا نکره است ولی با آمدن «ال» معرفه شده است.به این خاطر نحویون معتقدند که«ال»درچنین اسمهایی ازادات معرفه است ووقتی براسم نکره ای که قابلیت تعریف 1رادارد واردشود آن رامعرفه می کند.

«ال»برسه نوع است:1-مُعرِّفه 2-موصوله 3-زائده

1-«ال»مُعَرّفه:حرف تعریف است وبردونوع است:

1-1)عهدیه:برای اشاره به شخصی است که قبلابااوآشنایی داشته باشیدودرمیان مخاطبان باشد.این نوع«ال» برسه نوع است:

1-1-1)عهدذکری: ابتدا اسم نکره ای می آید وپس ازذکرآن مقرون به ال می شودومعنی آن رامحدود می کند به شخصی که اسم اول برآن دلالت می کند.مانندکلمه ی(الرسول)درآیه ی شریفه ی«کَماأرسلناإلی فرعونَ رسولاً فَعصی فرعونُ الرسولَ» 2

1-1-2)عهدذهنی:بوسیله ی آن به عهدی ذهنی اشاره می شود.مانندجاء الرجلُ که دراین صورت بین تووشنونده درموردمردی خاص عهدی ذهنی است.

1-1-3)عهد حضوری:که یا باحضورخودآن مورداست.مانند:«الیوم أکملتُ لکم دینَکم» 3یابامعرفت شنونده نسبت به آن است.مانند: هل انعقدالمجلس

1-2)ال جنسیه:براسم نکره وارد می شود ومعنای جنس محض بدون عهد داردوازلحاظ معنوی برسه نوع است:

1-2-1)برای اشاره به حقیقتی است .مانند«إنّ الإنسانَ لَفی الخسر»4و«ال» استغراق نام دارد.می توان دراین موردبجای «ال» لفظ کل بکاربرد.

1-2-2)بریکی ازافراد جنس وارد می شودوبیانگراحاطه وشمول است نه میان همه ی افرادبلکه درصفتی ازصفات که درمیان افرادشایع است.مانند: أنت الرجلُ علما که به معنای أنت الرجال علما است.یعنی توبه منزله ی همه ی آنها ازجنبه ی علمی است یا مانند:علیّ هو الفتی شجاعة

1-2-3)نوعی دیگرکه بیانگراحاطه وشمول نیست بلکه بیانگرجنس است ازلحاظ حقیقتی که در ذهن داردیاماده ای که ازلحاظ عقلی از آن تشکیل شده است بدون در نظر گرفتن افرادآن مانند: الحدیدُ أصلبُ من الذهب.حقیقت آهن ازطلا سخت تر است بدون درنظر گرفتن شی ءمعینی ازاین یاازآن،مثلا کلیدی ازاین یاازآن یا مانند الرجلُ أقوی من المرأة که منظور این نیست که هرمردی از هرزنی قویتر است چه باواقعیت مخالف است بلکه منظور این است که حقیقت مرد وجنس اوازحیث عنصرش ازجنس زن قویتر است نه از لحاظ افرادش.

2-«ال» موصوله:به اسم فاعل ومفعول متصل می شود و بسته به اسم محلّی به معنی الذی،التی و..دارد. ماننداشتهر الکاتبُ – خرجَ المضروب.«ال»در این موارد برای تعریف نیست بلکه برای اصلاح لفظ وتزیین آن است.زیرااسم موصول باصله اش معرفه می شودوبسیاری ازاسمهای موصول مانند مَن،ماو…باوجوداینکه مجرداز«ال»هستند،معرفه می باشند.

اگر اسم فاعل یا اسم مفعول برثبوت صفتی دلالت کنند«ال»درآنها نشانه معرفه است.مانندالمؤمن –الطاهر-المحمود

3-«ال»زائده:این نوع ال تأثیری درتعریف وتنکیراسم مُحلّی به ندارد.مانند العباس که این اسم قبل ازدخول ال معرفه علم است وبا آمدن ال تغییری درتعریف آن رخ نداده است.

«ال»زائده بر دونوع است:

1-«ال»زائده لازمه:براسم معرفه وارد می شودوبعد از اقترانش از آن جدا نمی شود.این نوع ال از اول با برخی اسمهای علم آمده است وازآنها جدانشده است ودر کلام عرب این اسمها بدون ال استعمال نشده اند.مانند:السَموأل(اسم شاعردوره ی جاهلی که در وفا ضرب المثل بوده است)،العُزی واللات که نام دوبت دردوره ی جاهلی بوده اند.

ال دراسمهای موصولی که با ال شروع می شوند مانندالذی ،التی و…ودرظروفی مانند آلان که با ال شروع می شود زائده ی لازمه است.

نوعی دیگر ازال زائده ی لازمه ،ال غَلبه است که عده ای آن راقسمتی مستقل حساب آورده اند.این نوع ال فردی خاص ازافرادمعرفه به ال راشامل می شودوهنگام ذکرش غیر آن به ذهن متبادر نمی شود .مانند الرسول،المدینة،الکتاب که به ترتیب می توانند بر هرپیامبر،شهروکتابی دلالت کننداما بیان کننده پیامبر اکرم(ص)،شهر مدینه وکتاب سیبویه می باشند.

2-«ال»زائده غیرلازمه:دردوحالت زیرال زائده ی غیرلازمه است.1-ال لمحیّه5:دراسمهایی مانندالحسن ،الفضل،الحارث که به آنها ال افزوده شده است،علاوه بر نام شخص،به نیکوبودن،فضل ودانش وشخم زدن وکشاورز بودن هم اشاره شده است.

2-نوعی دیگرکه به صورت اضطراری درشعروبااسم عَلم می آیدمانند:

………………………………… ولقدنَهیتُک عن بنات الأوبر

که اصل آن بنات أوبر است که ال بر آن اضافه شده است.بنات اوبر اسم علم نوعی قارچ است.

یابرتمییز وحال وارد می شود مانند:طبتَ النفسَ که دراصل«طبتَ نفساً» است که نفسا تمييز است و ال بر آن اضافه شده است. یا مانندادخلوا الأولَ الأولَ که کلمه الأول نکره است ونقش حال دارد وآمدن ال آن را ازتنکیر خارج نکرده است.

درباره ما iranpoor

همچنین ببینید

ترجمه پایان نامه

ترجمه پایان نامه

پایان نامه به عنوان یک رساله و موضع جامع تحقیقاتی برای دانشجویانی است که میخواهند …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *